جدول جو
جدول جو

معنی سر جنباندن - جستجوی لغت در جدول جو

سر جنباندن
(حَ فِ گُ دَ / دِ زَ دَ)
سر تکان دادن، سر تکان دادن ستایش و تحسین را. باتکان دادن سر نمودن خشنودی و رضایت را:
به بایستگی خورد و جنباند سر
که خوردی ندیدم بدینسان دگر.
نظامی.
ز جنباندن بانگ چندین جرس
سری در سماعش نجنباند کس.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
سر جنباندن
حرکت دادن سر، تحسین کردن تمجید کردن
تصویری از سر جنباندن
تصویر سر جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ کَ دَ)
تحسین کردن. (غیاث) (آنندراج) :
گرچه در پای تو افتم چه شود
که سری بر سخنم جنبانی.
انوری.
بیت بیت همه را دیده و سنجیده بخوان
شاعر است آنکه تو بر شعرش سر جنبانی.
سنجر کاشی (از آنندراج).
، امتناع از کاری. (غیاث). منع کردن از کاری. (آنندراج) ، ریشخندکردن: و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدندی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دست جنبانیدن. عجله کردن. شتاب کردن: دست بجنبان، بشتاب. عجله کن ! ، به حرکت درآوردن دست به قصد دفاع:
دست نی تا دست جنباند به دفع
نطق نی تا دم زند از ضر و نفع.
مولوی.
، فرار کردن
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ)
حرکت دادن دم. جنبانیدن سگ و خران دم خود را. (از یادداشت مؤلف) :
سگ پی لقمه چو دم جنباند
عاقل آن را نه تواضع خواند.
جامی.
، کنایه است از تملق و مزاج گویی، و آن از دم جنباندن سگ مأخوذ است، زیرا سگ در پیش صاحب خود چنان کند. تملق و تبصبص نمودن. تملق. تبصبص. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر جنبانیدن
تصویر سر جنبانیدن
حرکت دادن سر، تحسین کردن تمجید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجنباندن
تصویر سرجنباندن
سرتکان دادن ستایش و تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرس جنباندن
تصویر جرس جنباندن
حرکت دادن زنگ، حرکت کردن سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر جنبان
تصویر سر جنبان
آنکه در راس گوهی قرار دارد سردسته، منتفذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست جنباندن
تصویر دست جنباندن
((~. جُ دَ))
کنایه از فرار کردن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین